شیطنت های نیمه شب
یه شب که از مهمونی برگشتیم و فوق العاده خسته بودیم می خواستیم زودتر بخوابیم تا صبح سر موقع سر کارمون حاضر شیم طبق معمول گل پسر قند عسلمون سرحال و قبراق بازیش گرفته بود و هر کاری میکردیم نمی خوابید . پس از کلی سرو کله زدن منو و بابایی خوابمون برد یه لحظه بیدار شدم دیدم رادین نیست. پس از جستجو با چنین صحنه ای مواجه شدم . بی سرو صدا تو اتاقش تو کارتن نشسته بود و داشت بازی می کرد. ...
نویسنده :
maman radin
12:50